دلسا یه دونه مامان و بابا

یه روز خوب با خانواده بابا یی رفته بودیم شبستر بعد ناهار  رفتیم یکی از روستاهای شبستر که آبشار خیلی زیبایی داشت ولی اسمش اصلا یادم نمونده وصعب العبور هم بود عالی بود   ...

17 شهریور تولد آوینا خانوم بود و خاله آرزو جشن خوشگلی واسه آوینا خانوم گرفته بود. تولدت مبارک آوینا جونم خوشگل خاله   دلسا خانوم هر جا قرار بره تولد یا میخواد کیک رو اون ببره و یا زودتر از همه بخوره و کلا اذیتم میکنه و گریه و زاری خیلی دختر بدی از اون لحاظ   ...

  ...

شهریور ماه 96 خاله آرزو شام رو زحمتشو کشیده بود و رفتیم باغلار باغی    ...

این روزا هوای تبریز خیلی گرم و بد  اصلا نمیشه بیرون رفت اکثر ساعتهای روز رو خونه ایم یا تو حیاط و پارکینگ خونمون میگردیم پارسال این موقع ها پارک و گردش خیلی میرفتیم بدون اینکه اذیت بشیم.الانم اگه شبها که هوا خنک میشه وقت کنیم میریم پارک و... جمعه 13 مردادسر ظهری بابا امین اصرار کرد که بریم پارک سردرود که خیلی جای با صفایی ولی اصلا من دوست نداشتم بریم چون سر ظهری هوا خیلی گرم بود بالاخره با اصرار بابا امین و دلسا خانوم رفتیم اونجا و همونطور که میگفتم هوا گرم و آفتاب سوزان به کلمون میزذ نیم ساعت نشد که پارک رو گشتیم و چون با خودمون ناهار نبرده بودیم اومدیم تبریز و رفتیم ناهار رو بیرون اصلا بیرون گردی اون روز خوش نگذشت...

عزیزم امروز روز توست.امیدوارم از لحظه لحظه زندگیت لذت ببری و به تمام خواسته های زندگیت برسی عرض تبریک به بهترین دختر دنیا روز دختر مبارک...   عکسها در ادامه مطلب   روز دختر خاله آرزو زحمت شام رو کشیده بود و ما مهمونش بودیم  با هم رفتیم بیرون...   ...

    دختر عزیزتر از جانم عاشقانه دوستت دارم تو والاترین لطف خدایی که شامل حال من شده خدایا ممنون                                                         ...

جمعه تیر ماه با خانواده بابایی رفتیم حوالی بستان آباد که هوا بسیار عالی  و خیلی هم به هممون خوش گذشت بقیه عکسها در ادامه مطلب عرفان کوچولو دوست داریم فدای مهربونیاتون دخترای گل   ...