چهارمین یلدای با تو بودنمون مبارک دختر نازنینم امسال شب یلدا رو خونه زندای معصومه بودیم و چون اولین یلداشون بود خنچه یلدا بردیم براشون.اون روز صبحش که من به علت سرماخوردگی حال خوبی نداشتم و رفتیم بیمارستان بعد اینکه سرم زدن یکم سردردم خوب شد و تونستم سرپا باشم و از بیمارستان بابا امین رفت سر کارش و منم رفتم خونه آتا تا با خاله آرزو تدارک یلدا ببینیم واسه خنچه زندایی خدا رو شکر خرابکاری نکردیم و هر چه در نظر داشتیم رو درست کردیم دلسا و آوینا هم ماشالله کم نذاشتن تو شلوغی وقتی میخواستیم بریم خونه زندایی از خستگی هر دوتاشون رفتن خواب عمیق یه یکساعت و نیم هم تو خواب بودن امسال اصلا وقت نکردن لباس...