20ماهگی دختر نازم
تولد بابا امین
محرم 94
خرید پاییزی دخملیمون
دلسا خانوممون در موزه تبریز
واکسن 18 ماهگی
سلام دلسای نازنینم بالاخره روزی که ازش میترسیدم هم به خیر گذشت یکشنبه 26 مهر صبح از خواب بیدارت کردم تا بریم مرکز بهداشت که واکسن 18 ماهگیتو بزنن.منم که از اضطراب واکسن نتونسته بودم شب رو خوب بخوابم چون از خیلی ها شنیده بودم که این واکسن خیلی درد داره و حال بچه رو بد میکنه و ...صبحش قطره استامنیفون رو دادم و خودم تنهایی بردم برای واکسن قبل واکسن که قد و وزن و دور سرتو گرفتن و خدا رو شکر همشون رشدشون عالی بود در 18 ماهگی شدی 11 کیلو و قدت شده بود82 سانت.بالاخره بردمت برا واکسن.واکسناتو که زدن صدای گریه ات همه جا رو برداشته بود و اشکت در اومد از درد الهی که من فدات بشم.آوردمت بیرون ویکم آر...
نویسنده :
مامان صفا
11:22
18 ماهگی دلسای گلم
دلسای نازنینم ببخشید که یکم تنبلی کردم و در نوشتن مطالب وبلاگت یه کمی دیر کردم یه ماهی هست که خاله آرزو زایمان کرده و نی نی خوشگلشو به دنیا آورده ما هم که یه 15 روزی خونه خاله آرزو و آتا جون بودیم واست بگم از شیطنت هات که حسابی شلوغ شدی و وقتی خونه خاله آرزو بودیم کلی شلوغی میکردی و گاهی هم با رفتار تند من مواجه میشدی که مجبور میشدم بهت تذکر بدم. اونجا غریبی میکردی و شبها جات عوض شده بود اصلا خوب نمیخوابیدی و هر وقت من بغلت میکردم آروم میگرفتی میخوابیدی چند تا عکس از خونه خاله آرزو اینجا روسری منه که خاله آرزو مجبور شده اونو سرت ببنده که باهاش مشغول بشی چون به خاطز زردی آوینا جون دستگاه آورده بودن خونش...
نویسنده :
مامان صفا
16:42